نوشین ودائی، یک شب هزار شب
طبقه دوم | نمایشگاه انفرادی
۲۸ شهریور تا ۱۱ مهر ۱۴۰۴
گاهی هستی خوابی میبیند و بیدار میشود در کالبد موجودی که نام ندارد.
در ابتدای آفرینش، پیش از آنکه نامها بر اشیاء نهاده شوند، پیش از آنکه قالبها سخت شوند و مرزها ترسیم گردند، این موجودات بودند در جایگاه آن فضای بینام میان امکان و تحقق، جایی که خلقت هنوز در حال تجربهورزی با فرمهای ممکن است.
وقتی به چشمان سنگین این موجودات نگاه میکنید – اگر جرئتش را داشته باشید – خواهید دید که آنها هم به شما نگاه میکنند. نه به صورت شما، بلکه به آن قسمت از وجودتان که شبها بیدارتان میکند.
رنگهای محو و نو، بافتهای خشن و ناهموار، این آثار را به یافتههای از تمدنی ناشناخته تبدیل میکند – تمدنی که شاید هرگز وجود نداشته، یا شاید همیشه در حاشیه ادراک ما بوده است، در قصهها، در اسطوره ها در پس دنیای انکار شده روح ما؛ هنرمند اینجا قابلهای بوده که کابوسهای جمعی بشریت را به جهان مادی کشیده است. هر مجسمه اعترافی است به آنچه روان ما منکرش میشود: که واقعیت تنها آن نیست که لمس میکنید.
آینههای شکسته خیال و داستان جمعآوری شدهاند؛ هر تکه، چهرهای از ترس آن لحظه که آدم متوجه شد سایهاش با او قدم برنمیدارد گویی خاطراتی هستند که هرگز اتفاق نیفتادهاند.
آنچه پیش روی ماست، باقیماندههای آخرین آیین است – زمانی که انسان هنوز میدانست چگونه با هیولاها سخن گوید. هر مجسمه کلام متحجری از زبانی است که پیش از طلوع عقل گفته میشد، وقتی که حقیقت و کابوس هنوز از هم جدا نشده بودند.



