بالای صفحه

هفت تیر، انتهای خیابان استاد نجات اللهی،
خیابان سمیه، خیابان پورموسی، پلاک ۳۰

+۹۸ ۲۱ ۸۸۸۰ ۹۸۰۸
نقشه

امید بنکدار – ره آورد زرتشت
30 شهریور تا 13 مهر 1403

ره آورد زرتشت درست دو سال گذشته… خاطرت هست؟ همین روزها بود… همین هوای پاییزی و همین احوال پر از بی قراری، پر از بغض و دردِ به خشم آکنده. من هم مانند دیگری و دیگران در جستجوی پناهی برای تسلا و آرامش، برای خوددرمانی از این ترومای جمعی به دنبال راهی بودم که نقاشی پناهم شد. ابتدا گل ها آمدند، گل هایی پرپر در بستری از سرخی پایان ناپذیر، اما این سرخی تنها یادآور زخمی بود که التیام نداشت. تا این که تو آمدی… از میان مه غلیظی که ذهن و روحم را آکنده بود، کم کم قامت نازک و کشیده ات از میان گل ها سرکشید، از سرخی ها عبور کرد، سبز شد و در تلاش برای رسیدن به نور، به قرار و آرامش قد برافراشت. آن زمان آگاه نبودم نقشی که زیر دستانم شکل می گیرد نقش تو است. آن زمان نمی دانستم در میان یونانیان و رومیان تو را وابسته به کیش پلوتون، خدای دوزخ می دانند و به همین خاطر گورستان ها را با تو مزین می کنند. نمی دانستم در کرانه های مدیترانه تو را نماد عزاداری می دانند، اگرچه شنیده بودم به خاطر صمغ فاسد نشدنی و سبزی همیشگی برگ هایت به جاودانگی و زندگی دوباره معنا شده ای. در جوانگ دزو آمده است: مه غلیظ زمستان خارج نمی شود مگر با نیروی مقاومت تو، که هرگز از برگ هایت عاری نمی شوی. در چین باستان عقیده داشتند که استفاده از میوه های تو، باعث عمر طولانی می شود و همچنین عقیده داشتند کسی که صمغ تو را بر پاشنه ی پایش بکشد، می تواند روی آب راه برود. در اوستا از تو چنین یاد شده: درختی بهشتی که برگ هایی از دانش و تنه ای ازخرد دارد. زرتشت با اوستا، آتش همیشه روشن و تو که همیشه سبزی، آیین خویش را بر گستاسب عرضه می دارد و تردید ندارم به همین خاطر است که نقش آشنای تو در جای جای فرهنگ تصویری این سرزمین به چشم می خورد. از دیوار نگاره های تخت جمشید تا نگارگری و فرش ایرانی . در باور عامه ی سرزمین ما زرتشت دو شاخ کاج از بهشت برزمین آورد و آن ها را در دو نقطه از ایران زمین کاشت. این دو شاخ بالیدند و به دو درخت تناور بدل شدند و این داستان تولد توست. ای سرو عزیز… ای سرو کهنسال… ای شاهد خاموش تاریخ این زمین و سرزمین. به تو اندیشه می کنم و نقش تو را نقش می زنم. تویی که از خیال های آشفته ام سر کشیدی و در زمان و زمانه ای که تنی لرزان و گلویی پر از فریاد داشتم، ازآزادی و آزادگی، از ایستادن و ایستادگی شعری سرودی. شعری به بلندای تاریخ. *منابع پژوهش این نمایشگاه: کتاب فرهنگ نمادها نوشته ی ژان شوالیه و آلن گربران، کتاب اساطیر و آیین های ایران باستان و باورهای عامه نوشته ی سودابه فضایلی