فرار سرخ، سبز، آبی | نمايش انفرادی
نفیسه معینی
مجموعه ی معاصر سو | طبقه دوم
تاریخ: ۴ خرداد تا ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
غار افلاطون تمثیلی مهم و بنیادی است که او برای توضیح نظریه «عالم مُثُل» خود به کار برده و به خیالی بودن تصورات و عقاید انسانها اشاره دارد؛ چنانکه از شارحان باستانی هند تا فیلسوفان عصر روشنگری، از مولانا تا هایدگر و از عرفای صدر مسیحیت گرفته تا فیلمنامهنویسان هالیوود را درگیر خود کرده است. در آثار این مجموعه نفیسه معینی در آثاری خودنگاره با الهام و ارجاع به این ایده، در تلاش برای به تصویر کشیدن تجربهی زیسته خود، عوالمی خلق کرده است که هر کدام بسان سایههایی بر دیوار غار، در مکان و زمان معلق گشتهاند.
در نقاشیهای نفیسه دو لایه وجود دارد: در لایهی اول آثار سوژههای ریز و درشت فراوانی را میبینیم که به صورتی واضح و با جزییات دقیق پرداخته شده است. در این لایه هنرمند ضمن بازخوانی سمبلیک از وقایع اجتماعی سعی در ایجاد سوالاتی در ذهن مخاطب دارد تا خوانشی متفاوت از تحولات معاصر را جستوجو کند. این در حالی است که در پسزمینه به سراغ عناصری مجردتر رفته و با الهام از عناصر چهارگانه دست به خلق فضاهایی مات و وهمآلود زده است.
نفیسه در تجربههای تکنیکی خود نیز از سویی با حذف سایهپردازی به پیشینهی نقاشی ایرانی وفادار مانده و ارتباط آثار خود را با عالم مثلی افلاطون حفظ کرده است و از سوی دیگر روایتگری اثر هنری ـ که یکی از شاخصههای نگارگری ایرانی است ـ در آثار وی رعایت شده است. همچنانکه استفاده از متن نیز یادآور سنت نگارگری ایرانی است هرچند که شیوهی اجرا و تنوع زبانی آنها ارجاعاتی به تصاویر دیجیتالی و جهان ماتریکسگونه دارد. استفاده از تکنیک چاپ و همچنین تکنیک فراموششدهی دود در نقاشی از دیگر تجربیات تازهی هنرمند است. او در نهایت به مدیوم نقاشی اکتفا نکرده و با ارائهی مجسمههایی که یادآور سرامیکهای دورهی صفوی است سعی بر گسترش تجربیات خود و کشف فضاهایی جدید داشته است.
همانگونه که از عنوان نمایش بر میآید آثار در سه رنگ آبی، سبز و سرخ ارائه شدهاند که ارجاع به سه رنگ تشکیلدهندهی نور در صفحهی مانیتور و جهان دیجیتال دارد. گویا هنرمند با اختصاص هر اثر به یک رنگ به دنبال نشان دادن تکثر در دنیای مادی و دیجیتالشده است و رنگ را در تمثیل عرفانی آن بکار برده است که نمادی از تلون دنیوی است، به گونهای که با وارستگی از تعلقات به عالم وحدت و اصل نور وارد میشویم. نفیسه روایت خود از جهان را نه تنها مانند سایههایی بر دیوار غار که بهصورت تنوعی بازیگوشانه از رنگ ارائه داده است که در نهایت به اصل خود که بیرنگی است باز میگردد.