دوست عزیز حواست کجاست؟!
مین
۲۵ تیر – ۱۵ مرداد ۱۴۰۰
دوست عزیز حواست کجاست؟!
در برابر هجوم تلخیها و برای فرار از روزمرگی چاره چیست؟
این مجموعه به طور کلی بر محور تخیلِ فرّار شکل گرفت. تخیل فرّار به این معنا که تصور و خیالاتم را منجر به تصاویری کنم که در برابر قواعد مرسوم میایستند.
خیال کردم که چطور به «پا» به عنوان عضوی آشنا، موجودیتی مستقل ببخشم و رهایش کنم تا در کارهایم چارچوبها را شکسته و آنچه میخواهد را انجام دهد و در جایی که میخواهد باشد!
پاهای نقاشیها را به یک نسخهی جدید از خودم بدل کردم تا با چاشنی خیال بر جبراً در جایی یا در موقعیتی بودن پیروز شوم.
از رنگها کمک گرفتم تا هیچ ردی از یأس و دلسردی در این نسخههای تازهام دیده نشود، دیده نشدن ناامیدی نه به معنی سرپوشی رنگین بر حضور آن که در واقع موجودیت یأس از کارها ساقط است و این شاید از معجزات رنگ باشد.
گاهی چنان در این خیالات و سفرهای ذهنی غرق شدم که در نهایت مثل یک فرمانده باید این همه نسخه از خودم را اداره میکردم! فرماندهای در مسیر امیدوار کننده و بیقاعدهی خیال.